دوشن شدن درخشان گشتن روشن شدن درخشان شدن: (چو از عکس رخ آیینه حور ملمع شد فضای چرخ اخضر) (اختیار الدین روزبه شیبانی . لباب الالباب. نف. 60)، رنگارنگ شدن، پوشیده شدن روی فلز کم قیمت با فلز گرانبها تر
دوشن شدن درخشان گشتن روشن شدن درخشان شدن: (چو از عکس رخ آیینه حور ملمع شد فضای چرخ اخضر) (اختیار الدین روزبه شیبانی . لباب الالباب. نف. 60)، رنگارنگ شدن، پوشیده شدن روی فلز کم قیمت با فلز گرانبها تر
سرمه بچشم کشیده شدن: (فلاحی بخواب دید که حدیقه حدقه او مقفول بود و انسان دیده او مغلول چون از آن بیخودی افاقت یافت و از آن تهویم بصر او بدست یقظت مکحل شد) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. چا. 1317 ص یا)
سرمه بچشم کشیده شدن: (فلاحی بخواب دید که حدیقه حدقه او مقفول بود و انسان دیده او مغلول چون از آن بیخودی افاقت یافت و از آن تهویم بصر او بدست یقظت مکحل شد) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. چا. 1317 ص یا)
لاحق گشتن لاحق گریدن پیوستن، بازگشتن گردنگیر لاحق گردیدن، لاحق گردیدن (گشتن)، ملحق شدن متصل شدن پیوستن رسیدن: خون ریختن این مرد صلاح نباشد ووخامت آن زود بما لاحق گردد
لاحق گشتن لاحق گریدن پیوستن، بازگشتن گردنگیر لاحق گردیدن، لاحق گردیدن (گشتن)، ملحق شدن متصل شدن پیوستن رسیدن: خون ریختن این مرد صلاح نباشد ووخامت آن زود بما لاحق گردد